نقطه نویس

اعترافات دل نوشت نقطه نویس ۱۸ ساله

نقطه نویس

اعترافات دل نوشت نقطه نویس ۱۸ ساله

۱۱

خش خش یرگ های پاییزی

زوزه ی باد و آسمانی ابری

رعد و برق و خروش و مرگ قافیه ها

و دوباره غار غار دلخراش کلاغ ها

...

سردی و سکوت و  یخ زدگی

در سرازیری ترک خورده ی تردید

گام هایی نه از روی اطمینان

بلکه از روی وهم و ترس و غم زدگی

...

من، مسافری همیشه سرگردان

چهره ام کبود و سرمازده است!

...

امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران

۱۰

بگذار لااقل ،اینجا، خودم باشم!

خودم

 بدون صورتک

...

امضا: نقطه نویس 17 ساله از تهران

 

۹

جذرم را که بگیرید ، هیچ از بندگیم نمی ماند ،

برای خودم متاسفم!

...

ببینم!

کسی بلد نیست چطور می شود ( بنده)² بود ؟!

...

امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران

۸

من چه تنهام امروز

نکند تنهایی

تا ابد، کنج دلم لانه کند!

 

...

امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران

۷

نم نم باران به روی گونه هایم

نه ، نه !

این نم باران نبود

این اشک بود، این آه بود!

پیش از این، من تا خدا پرواز می کردم

به سوی بی کران های عبودیت

و من تسلیم بودم

تا زمانی که تو را دیدم

دلم بالش شکست

...

وای بر من! وای بر من!

من شدم تسلیم نامت!

ای غریبه شاد باش

صید را با طعمه ی عشقت به دام انداختی!

...

امضا : نقطه نویس ۱۷ ساله از تهران