نقطه نویس

اعترافات دل نوشت نقطه نویس ۱۸ ساله

نقطه نویس

اعترافات دل نوشت نقطه نویس ۱۸ ساله

۴۳

باز هم یک فنجان

قهوه‌ی تلخ بنوش

شاید این بار تفاُل به از آن

هر چه که آمد، باشد

من هنوزم به کلَک‌های خیال دل رمال، امیدی دارم!

...

امضا : نقطه نویس 18 ساله

نظرات 10 + ارسال نظر
oko.ir پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:21 ب.ظ http://www.oko.ir

جای قلم توانای شما در oko.ir خالی ست...

پوپو پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:53 ب.ظ http://pupu.blogfa.com

یه چیزو یادت باشه، به هر چی یقین داشته باشی،به حق اون برسی، می‌شه. به حق رسیدن،یعنی به لحظه هم گمان نکنی که نمیشه یا نیست. این اتفاق به ظهور رسوندن همه‌ی آرزوها رو ممکن می‌کنه. امتحان که و به خواستت،نگاه حق گونه ببخش،ضرر نمی‌کنی.
من هم بعد از قهوه به اتفاقات خوش‌آیندش چنین نگاهی پیدا می‌کنم

دارم تمرین می‌کنم...

happygirl2 پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:59 ب.ظ http://happy-girl-syndrome.blogfa.com

سلام!
عزیز هپی بودن به شاد بودن همیشگی ربطی ندارد!
هپی بودن اصطلاحی است من در اوردی! چون عادت به خندیدن در ما نهایدنه شده است..هیچ کس غم درونی ما را از ظاهر خندانمان نخواهد فهمید!

happygirl2 پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:11 ب.ظ http://happy-girl-syndrome.blogfa.com

میگویند سر نوشتم در خطوط پر پیچ و خم دستانم نهفته است ..بی خود نیست که دائم در زندگی و تقدیر گم میشوم....
یا حق

هپی ۱ جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:58 ق.ظ

من اومدم اینجا یه چیزی بگم هپی ۲ انگار زودتر اومده!
ببین یه خوده زمان لازمه که بگیری چرا ما اسممون رو گذاشتیم هپی!
یعنی اگه قرار بود هپی باشیم پس اون شعار ما ؛ چون غمت را ...: چه معنی ای داره!
یه خوده باید از قوانین دور و برت فرا تر بری تا بفهمی هپی بودن ما چه جوریه!
در ضمن ۳ و ۴ نداره هنوز!‌ فعلا ۲ تا هپی داریم البته داریم عضو گیری می کنیم.. تا ببینیم چی می شه!

کلو جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 04:07 ب.ظ http://kalloo.blogsky.com

برای مطلب ۴۴:
خیلی زیبا بود بشر
قبلا که جوان تر بودم یه چیزی نوشته بودم با این مظمون:
/رگ خواب شب پره را زده است
تیغ نقره ای مهتاب/
احساس نزدیکی داشتم. مرسی

من ِ او جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:28 ب.ظ http://man-e-ooo.blogfa.com

می گفت ؛ اگر انسان روزی یکبار گریه نکند با فلسفه ی زندگی مشکل دارد!...

من ِ او جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:27 ب.ظ

همه را خواندم!
این ها را برداشتم برای روز مبادا!
اشکال که ندارد هان؟
میلادت مبارک!
شرمنده ام،
درخور تو، چیزی برای هدیه دادن ندارم !

تصمیم گرفته ام هر روز از یک زاویه نگاه کنم ...
این طوری دیگر روزها تکرار نمی شوند

! چیزی شبیه عشق ، کم دارد این جهان !


" آه "
این خلاصه ی تمام ناگفته های من است!
ترجیح می دهی کدام را بلند کنی ؟یک کیلو آهن یا یک کیلو پنبه ؟!
انسان تنها چیزی است که یک رنگش زیباست !
گفتم انسان ...

هوا با آدم چه کرد و با آدم ها چه ها نمی کند !

گاهی مسیر دستیابی به هدف، شیرین تر از خود هدف است
برای خلق دوتا می‌شویم ولی برای خالق ... گاهی چقدر احمق می‌شویم ما آدم‌ها !
می‌خواست خودکشی کند تیغ را برداشت، رگ غیرتش را زد ...

همین که برایشان تره خرد کردی خودش کلی است! ;)

..... شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:23 ق.ظ

برای ۴۳:
اما رمال هر چه کلک بود٬ پیاده کرد... امیدی نبود... فال همان فال قبلی بود... تازه تلخی فال به تلخی قهوه هم اضافه شده بود...

برای۴۴:
اما خونی نیامد... همه می گفتند بی غیرت است... اما هیچکس نمی دانست که......

صالح یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:14 ب.ظ http://www.bia2mylove.blogfa.com

سلام عزیزم
خیلی خیلی ممنون که اومدین وخاطره ام رو خوندید
با یه خاطره ی دیگه با عنوان " صالح عاشق می شود " آپم
منت میذارید اگه بیاین
پایدار باشی جونم
[گل][بوسه][گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد