نقطه نویس

اعترافات دل نوشت نقطه نویس ۱۸ ساله

نقطه نویس

اعترافات دل نوشت نقطه نویس ۱۸ ساله

۱۷

بی تفاوت

مثل...

آهان ! مثل  آدم آهنی

فکر کنم دچار روزمرگی شده ام!

...

امضا: نقطه نویس ۱۷ ساله از تهران

۱۶

هیچ چیز سر جایش نیست!

خورشید به همه پشت کرده

بیچاره ابر، بغضش شکسته و دیده ی آسمان می بارد

از ترس خشم باد، پرنده هم پر نمی زند...

 

 اشکالی ندارد

بید باغچه مان مجنون است، این چیزها را نمی فهمد که !

بی خبر از همه، حسابی آب تنی می کند

هوا سوز دارد، نکند سرما بخورد!

...

بعد نوشت :

۱. دانشجو روزت مبارک!

۲. ثبت نام آزمون سراری آغاز شد، یعنی می شود سال بعد همین موقع به من هم تبریک بگویند؟!

...

امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران

۱۵

من اینجام...

جا مانده در گذشته ای تلخ

و در آرزوی فردایی شیرین!

...

امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران

 

۱۴

شهر ساکت نیست، نه

پر ز شورند همه

عابران می گذرند از صحنه

مادر و فرزندی

پدر و لبخندش

دو کبوتر در اوج

و نگاهی پر مهر

زندگی در جریان

ما چرا شاد نباشیم امروز ؟

...

گل لبخند به روی لبتان جاری باد!

...

امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران

۱۳

افسوس که راهزن لحظه های شیرین

باز با همان مکر همیشگی

 تو را از دلیجان دلم دزدید!

...

امضا: نقطه نویس 17 ساله از تهران

 

۱۲

میلادت مبارک!

شرمنده ام،

درخور تو، چیزی برای هدیه دادن ندارم !

...

امضا: نقطه نویس 17 ساله از تهران