هیچ به رابطه معکوس ادعا و عمل توجه کرده ای؟!
ادعا X عمل = مقدار ثابت
...
امضا : نقظه نویس ۱۷ ساله از تهران
بی تفاوت
مثل...
آهان ! مثل آدم آهنی
فکر کنم دچار روزمرگی شده ام!
...
امضا: نقطه نویس ۱۷ ساله از تهران
هیچ چیز سر جایش نیست!
خورشید به همه پشت کرده
بیچاره ابر، بغضش شکسته و دیده ی آسمان می بارد
از ترس خشم باد، پرنده هم پر نمی زند...
اشکالی ندارد
بید باغچه مان مجنون است، این چیزها را نمی فهمد که !
بی خبر از همه، حسابی آب تنی می کند
هوا سوز دارد، نکند سرما بخورد!
...
بعد نوشت :
۱. دانشجو روزت مبارک!
۲. ثبت نام آزمون سراری آغاز شد، یعنی می شود سال بعد همین موقع به من هم تبریک بگویند؟!
...
امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
من اینجام...
جا مانده در گذشته ای تلخ
و در آرزوی فردایی شیرین!
...
امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
شهر ساکت نیست، نه
پر ز شورند همه
عابران می گذرند از صحنه
مادر و فرزندی
پدر و لبخندش
دو کبوتر در اوج
و نگاهی پر مهر
زندگی در جریان
ما چرا شاد نباشیم امروز ؟
...
گل لبخند به روی لبتان جاری باد!
...
امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
افسوس که راهزن لحظه های شیرین
باز با همان مکر همیشگی
تو را از دلیجان دلم دزدید!
...
امضا: نقطه نویس 17 ساله از تهران
میلادت مبارک!
شرمنده ام،
درخور تو، چیزی برای هدیه دادن ندارم !
...
امضا: نقطه نویس 17 ساله از تهران
خش خش یرگ های پاییزی
زوزه ی باد و آسمانی ابری
رعد و برق و خروش و مرگ قافیه ها
و دوباره غار غار دلخراش کلاغ ها
...
سردی و سکوت و یخ زدگی
در سرازیری ترک خورده ی تردید
گام هایی نه از روی اطمینان
بلکه از روی وهم و ترس و غم زدگی
...
من، مسافری همیشه سرگردان
چهره ام کبود و سرمازده است!
...
امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران