خش خش یرگ های پاییزی
زوزه ی باد و آسمانی ابری
رعد و برق و خروش و مرگ قافیه ها
و دوباره غار غار دلخراش کلاغ ها
...
سردی و سکوت و یخ زدگی
در سرازیری ترک خورده ی تردید
گام هایی نه از روی اطمینان
بلکه از روی وهم و ترس و غم زدگی
...
من، مسافری همیشه سرگردان
چهره ام کبود و سرمازده است!
...
امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
سلام بر تو که با نوشته هایت حرف دل را می زنی
ایشالله خوب باشی
عالی نوشتی
ه دیدار ما هم بیا
تا دیدار بعد در پناه اهورامزدا سالم و عاشق باشی
سلام عزیز
اول از همه تشکر که سر زدی ولی ناراحت که خبر ندادی (از آپت)
ببینم چرا اینهمه غمناکی
غم دنیا رو نخور ای نازنین
تومی تونی همه شو تغییر بدی البته اگه بخوای
پس به جای اینهمه غم وغصه استین ها رو بالا بزن و یه کاری بکن
اگرم سنگ صبور خواستی من هستم
به امید دیدار
ممنون که بهم سر زدی.زیبا بود.بازهم بهم سر بزن
سلام دوست من.یه سری بهم بزن
سلام عزیز
ببینم چند بار امتحان کردیه تا به این نتیجه رسیدیه حدس می زنم که هیچ بار درسته
پس اول امتحان کن امتحان درست حسابی
نه الکی بعد خودت خوب می بینی
اگه بخواهی هم من میتونم کمکت کنم البته میل با خودته
به امید دیدار
سلام گلم.ببخش عزیزم که کم پیشت میام این چیزی از خوبی تو کم نمیکنه و چیزی هم از بدی من کم نمیکنه.
ببخش گل من که اینقدر بدم اما به خدا کم میام نت و تا جایی که بتونم به دوستام سر میزنم.
عزیزم مثل همیشه زیبا نوشتی.حرفات حرف دل منم هست.
بازم پیشم بیا.من بدم تو که خوبی عزیزم.
دوست دارم.
شاد باشی...این آرزومه!
روزگار هنوز غریبه نازنین
خیلی مونده تا سقوطه نقطه چین( نقطه نویس)
پرده ی سیاه شب رو پس بزن
من و این طلوع ممنوعو ببین
روزگار هنوز غریبه ‚ نازنین
خیلی راهه تا خروسخون زمین
یه دونه کلاغ و این همه دروغ
یه سراب و این همه چله نشین
تو این شب شبپره سوز ستاره نایابه هنوز
پهلوون قصه ی ما یه کرم شبتابه هنوز
رو سر این ترانه ها سایه ی ساطور رو ببین
گنجشکک اشی مشی اسیر قصابه هنوز
نازنین ! بی تو تمومه کار من
از ترانه به غزل پلی بزن
نازنین ! شکسته حرمت عقیق
تن نده به این سکوت نارفیق
شب تو فکر پهلوون کاهیه
قوطی کبریت توی فکر یه حریق
از نیومدنت ممنونم ...... این آخرین نقطه ای بود که واست نوشتم .. ولی کاش نمینوشتم ....
به زردیه پاییز میسپارمت
من مسافری هستم که چهره ام کبود و سرمازده است
کاش با شمیم گرم نفسهایت سردی چهره ام را می شکستی
کاش ...
.
.
.
سلام عزیزم
اگه دیر اومدم ببخش !!!
مثل همیشه عالی و تحسین برانگیزی .!
چون به اشتباه فک میکنی کوچیکتر از این حرفایی؛ میخوام بزارمت اون بالا بالاها ...
نقطه های شعرمو ورمیدارم ... دوس دارم تو واسشون نقطه بزاری ... میزاری؟
خیال نکن که نقطه هات میوفته توی منگنه**میخوام بری اون بالاها؛شعرم بشی؛این ممکنه؟
نقطه های یواشکی؛باز تو دلای قلکی **نمیشه گفت که الکی؛میان تو شعره رازقی
اگه واست دلواپسم؛شماره میشه نفسم**خیال نکن بی هیچکسم؛به عشق و عاشقی قسم
اعترافایه دله تو؛برای من مقدسه**گوش دادنه به گریه ها ت ؛ بسه ؛بسه ؛دیگه بسه
میخوام که ازخنده بگی ؛ که دیگه داغونم نشی** سامم واسه لبخنده تو برات بکشه نقاشی
گنجشکک اشی مشی ؛ بلبله حوزه نقاشی ** صدای خنده هام میشی؟ ......
روزات قشنگ
سلام به قلم ... همیشه گرمت ... نقطه نویس
در دل بارونی نیما حک شدی ... از این که این قطره ناچیز رو در دریای اشکهای پنهانیت راه دادی به خود میبالم ...
پاییز ... فصل وداع برگها ... فصل زرد تنهایی ... فصل غربت دلهای تنها ... و چه زیبا قلم زدی . . فصل کبودی و سرما... فصل بارون از ابرهای تیره غم ... فصل با هم بودن تنهایان ...
و چه زیبا.. این فصل با رنگ کلبه تنهاییت درآمیخته ...
دله سردم تو این کلبه دلت ... حس گرم شدن میگیره ...
خدایا وای از تنهایی تنهایان ...
همیشه باشی دوست من ...
اعتراف دل بارونی نیما ...