-
۱۶
جمعه 16 آذرماه سال 1386 13:50
هیچ چیز سر جایش نیست! خورشید به همه پشت کرده بیچاره ابر، بغضش شکسته و دیده ی آسمان می بارد از ترس خشم باد، پرنده هم پر نمی زند... اشکالی ندارد بید باغچه مان مجنون است، این چیزها را نمی فهمد که ! بی خبر از همه، حسابی آب تنی می کند هوا سوز دارد، نکند سرما بخورد! ... بعد نوشت : ۱. دانشجو روزت مبارک! ۲. ثبت نام آزمون...
-
۱۵
پنجشنبه 15 آذرماه سال 1386 06:46
من اینجام... جا مانده در گذشته ای تلخ و در آرزوی فردایی شیرین! ... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۱۴
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 21:08
شهر ساکت نیست، نه پر ز شورند همه عابران می گذرند از صحنه مادر و فرزندی پدر و لبخندش دو کبوتر در اوج و نگاهی پر مهر زندگی در جریان ما چرا شاد نباشیم امروز ؟ ... گل لبخند به روی لبتان جاری باد! ... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۱۳
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 18:47
افسوس که راهزن لحظه های شیرین باز با همان مکر همیشگی تو را از دلیجان دلم دزدید! ... امضا: نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۱۲
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 18:42
میلادت مبارک! شرمنده ام، درخور تو، چیزی برای هدیه دادن ندارم ! ... امضا: نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۱۱
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 17:24
خش خش یرگ های پاییزی زوزه ی باد و آسمانی ابری رعد و برق و خروش و مرگ قافیه ها و دوباره غار غار دلخراش کلاغ ها ... سردی و سکوت و یخ زدگی در سرازیری ترک خورده ی تردید گام هایی نه از روی اطمینان بلکه از روی وهم و ترس و غم زدگی ... من، مسافری همیشه سرگردان چهره ام کبود و سرمازده است! ... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۱۰
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 17:13
بگذار لااقل ،اینجا، خودم باشم! خودم بدون صورتک ... امضا: نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۹
پنجشنبه 17 آبانماه سال 1386 18:50
جذرم را که بگیرید ، هیچ از بندگیم نمی ماند ، برای خودم متاسفم! ... ببینم! کسی بلد نیست چطور می شود ( بنده)² بود ؟! ... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۸
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 11:45
من چه تنهام امروز نکند تنهایی تا ابد، کنج دلم لانه کند! ... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۷
چهارشنبه 2 آبانماه سال 1386 21:28
نم نم باران به روی گونه هایم نه ، نه ! این نم باران نبود این اشک بود، این آه بود! پیش از این، من تا خدا پرواز می کردم به سوی بی کران های عبودیت و من تسلیم بودم تا زمانی که تو را دیدم دلم بالش شکست ... وای بر من! وای بر من! من شدم تسلیم نامت! ای غریبه شاد باش صید را با طعمه ی عشقت به دام انداختی! ... امضا : نقطه نویس...
-
۶
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 13:17
1، 2، 3، 5، 6، 4، 8 ، 7، ... ببین ! این روزها ثانیه ها هم از هم سبقت می گیرند! لحظه را دریاب، من هنوز منتظرم! ... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۵
دوشنبه 16 مهرماه سال 1386 10:11
ن . ا. گ . ه تو بودی با این حروف چه واژه ای میساختی؟!! ... بعد نوشت: ناگه ، نگاه یا گناه؟ ! ... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۴
چهارشنبه 11 مهرماه سال 1386 16:08
با صدای خنده هایت آسمان ها می تپید موج گرم سایه ی احساس تو از زمین تا کهکشان را می خزید آن نگاه گرم چشمان سیاهت بود که بی کران های غمم را می درید ... یاد داری که سکوت کوچه ی تنهاییم را نبض دستان تو در هم می شکست؟! ای تمام لحظه هایم! با تو بودن را، تمنایم به پایت می نشست! ... پس چرا حالا دقایق بی تو تنها مانده اند؟!...
-
۳
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 15:25
نگاه مغرورانه اش را هنوز به خاطر دارم خواستم بگویم ،امانم نداد ... برایش نگرانم، چون روزی همین غرور مرا به زمین نشاند! ... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۲
شنبه 7 مهرماه سال 1386 16:26
به دلایل امنیتی پاک شد! .... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران
-
۱
جمعه 6 مهرماه سال 1386 06:15
چقدر سخته آدم حرفای دلشو سانسور کنه تا مبادا کسی یا چیزی رو برنجونه ! ... امضا : نقطه نویس 17 ساله از تهران